من و تنهایی
|
||
چند روزیه حس میکنم دچار روزمرگی شدم.همه روزا صبح از خواب بیدار میشم میرم سر کار.ظهر ساعت 3 برمیگردم خونه.عصر ساعت 4میرم سرکار عصرم تا 9.روزها همینطور پشت سر هم تکرار میشن.کارم شده چک بده.چک پاس کن.دور و بری ها هم اعصاب خوردکن شدن.به یکی لطف میکنی همون لطف بلای جونت میشه.از بس ادمها پرتوقع شدن.از گدای توی خیابون گرفته تا منشی هام.آدمها بی اونکه حواسشون باشه اهل سو استفاده شدن. چند ساله که موقعیتم تغییر نکرده.اصلا برا پیشرفت گام برنداشتم.اصلا وضعیتم تغییری نکرده.البته خوب تغییراتی تو زندگیم اتفاق افتاده که ازشون راضی هستم.بعلاوه یه دوست خوب(همسرم).که یه تکیه گاه بی توقعه.خدا رو شکر تو این مورد شانس آوردم.آخه بیشتر زنهای دور و برم اهل غرغر و کل کل و اعصاب خوردکنی هستن.از مادرم گرفته تا منشی هام. نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ
به وبلاگ من خوش آمدید پيوندها
تبادل لینک
هوشمند |
||
|